درود،
Homeira : آقای اکبری متوجه نیستم این امر چه کمکی به خط فارسی می کند. می شود لطفا توضیح بدهید . می دانم که بعضی افراد این کاررا می کنند .
و بعد به طور مثال اگر بخواهید بگویید : نه می خوابد نه با کسی حرف می زند
اين مورد را گمان می کنم پيشتر جواب داده باشم.
ببينيد ، فعل رفتن و خواندن در فارسی داريم، اما در فارسی معيار مصدرهای برفتن یا بخواندن نه داریم. پس "به رفت = رفت" است. "به" عاريتی است و جزء اصلی فعل به حساب نه می آيد. اصطلاحن به آن "به تزئين" گفته می شود. پس پيرایه است. در مورد ديگر پيش واژه ها هم چنين است. جدانويسی آنها نه تنها زبان را مشکلتر نمی کند بل که باری هم از روی دوش آن بر می دارد. نوشتن و خوانش و فهمِدن متن را آسانتر می کند.
اما دليل اصلی من آواشناختی است. من فکر می کنم هر کدام از سرواژه های فعلی خود يک واژه ای مستقل اند و گره زدن آنها با واژه های ديگر تنها زمانی توجيح دارد که پاره ای از يک واژه ی جديد شوند.
در دستنويسی صرفه با سرهم نوشتن است، زيرا سرهم نوشتن تا اندازه ای اتلاف وقت برای نقطه گذاری، گسست اجباری در برخی نويسه ها و گذاشتن نشانهای اضافی را جبران می کند. در نوشتن ماشينی اين مزيت از دست می رود، و ريخت نوشته و منطق استقلال واژه جای آن را می گيرد. تا ديروز نوشتن "آن را" و "اين را" عجيب می نمود؛ امروزه عکس آن عجيب است.
Homeira : شما گفتید که ه را برای صدای اِ به کار ببریم در این صورت نه رفت و نه می رفت دو واکه متفاوت را نشان می دهد که خود جای تامل دارد و بعد حرف اضافه به را خواهیم داشت و به التزامی و امری و می توانم تصور کنم که در یک متن تعداد زیادی به و نه خواهیم دید که اگر من کلاه معلمی خود را بر سر بگذارم می توانم بگویم برای درس دادن خیلی سخت خواهد بود و چرا که هرج و مرج خواهد شد.
و تصور کنید برای فعل هایی مثل برو یا بخور که برای هم آوایی واکه ب تغییر کرده است.
به آنجا به رو، غذا به خر و به خور و به من نه گو نه می توانم.
باید توجه داشته باشیم که ما "نه و به "هر دو را با کاربرد دیگر ی در زبان داریم . زبان خود هرجا که احتمال ابهام باشد سعی می کندتفاوت ایجاد کند حالا چرا ما باید در خط ابهام ایجاد کنیم.
1) ه => اِ - ا => اَ - => اُ
پس نه رفت => نا رافت ؛ نه می رفت => نه می رافت.
برو =>بورۆ؛ بخور => (متناسب با گويش) بوخور یا به خور و باخور (به گويش لری).
برو غذا بخر و بخور و به من نگو نه می توانم => بو رو(ۆ) غذا به خار و به خور، وا به من نا گوو نه می تۆآنم.
2)
...می توانم بگویم برای درس دادن خیلی سخت خواهد بود و چرا که هرج و مرج خواهد شد.... حالا چرا ما باید در خط ابهام ایجاد کنیم.
من صد در صد با شما موافقم. اگر اینکار در صد، صد و پنجاه سال گذشته شده بود امروز دشواريهای نوشتاری زبان فارسی اين جوری قد علم نمی کرد. حلا ديگر برای ورود چنين دستکاريهائی در زبان خيلی دير شده است. پيشنهاد من اصلن جددی نبود، بل که بيشتر برای نشان دادن مشکلات فراروی چنين کاری بود. توجه کنيد به به فراز پايانی ی من در همان نوشته:
"با اینکه شکل خط کاملن به هم می ریزد هنوز برخی از دشواریهای ذاتی ی خط پابر جاست. پس ارزش آن را ندارد که خط موجود را دستکاری کنيم. مگر به صورت محدود."Homeira : و طبیعت فعل این است که صرف شود . ریشه داریم و پسوند و پیشوند که شخص و نوع فعل را تغییر می دهند
در فعل ريشه یا ستاک است که تغييرات زمانی و شخصی را می پذيرد و به صورت پسبست به خو می چسباند. من جداسازی آن را روا نه نمی دانم. ravam/ravi/ravad/ravim/ravid/ravand, . دليل اصلی من مبنای آواشناختی دارد. در همه ی اين ترکيبها تکيه روی هجای واپسِن است. اگر جداسازی در اين سطح صورت گيرد خلط بخش صرفی با ضميرهای ملکی و مفعولی کار را دشوار و توليد هرج و مرج می کند.
از اين که بگذريم، هر نوع پيرايه ديگر ی بايد از فعل جدا کرد و مستقل نوشت.
البته در حالت مصدری همه ی اجزاء فعلی به هم می چسبند و اسم مرکب می سازند. بکارگرفتن bekârgereftan. دراين حالت
چنانچه ترکيب بيش از حد متعارف بزرگ شود به طوری که درست خواندن آن دشوار گردد می توان با خط تيره آن را شکست (و اين يکی از کاربردهای خط تيره در FL است).
Homeira : در مورد سرهم نویسی می یا جدا نویسی آن
من شخصاً می را جدا می پسندم چرا که نشان دهنده وجه استمراری است ودر صورت دیگری به کار نمی رود در حالیکه ب امری و ب التزامی داریم که گاهی هم می توانند حذف شوند.
جدا نويسی "می" هم از نظر نحوی، هم از نظر آواشناختی و هم از نظر واژگانی تو جيحپذير است. اشاره ی من به پِشينه ی تاريخی از نظر بر خورد نحوی ی با آن است و نه تلفظی. از نظر ريختشناسی هم در فارسی ی معيار به خط عربی آن را جدا می نويسند.
Homeira : یکی از قانونمندترین قواعد زبان فارسی صرف فعل است و من نمی دانم چرا باید سری که درد نمی کند دستمال بست.
من منظور شما را متوجه نشدم. کسی قرار نيست صرف فعل فارسی را به هم به ريزد.
پدرود.